یا زهراسلام الله علیها

  • خانه 
16 اسفند 1395 توسط طيبه عليوردي لو

⁩‍ بانـو!
زیباترین پنجـره‌ی دنیا،

قابــ چادر توستــ! 
وقتے چـادرتــ را ڪمی روے صورتتــ

میڪشی و با غـرور تمــام از انبـــوه نـــگاه نامحرمان عبور میکنی 
آنگاه تو میمانی ونورُ علے نور
و چه زیباستــ انعڪاس حیـــــا

از پشتــِ این سنگرِ سادهٔ سیاه سنگین …
 محجبه واقعے
 حجابش را در شبڪـه های

اجتمـــاعی محکم می گیرد و حجاب “گفتـــارش” را محکــم تر!

 نظر دهید »
13 اسفند 1395 توسط طيبه عليوردي لو

پای درس استاد
 پاسخ یه سؤال که مطمئنم کنج ذهن هممون هست
••چه کنیم که تو نماز حضور قلب داشته باشیم؟
استاد فاطمی نیا
 در مسأله حضور قلب یک ورود داریم یک توقف 

••ورود چیست ؟
ببینید یک وقت افکار خودشان می آیند ، 

ورود افکار دست ما نیست ••• 

مولوی این افکار را به زنبور تشبیه کرده ،

زنبور خودش می آید تو که دعوتش نکرده ای .
 ••شما فردا مهمان دارید ، 

حالا دارید نماز میخوانید این فکر مهمانی مثل زنبور می آید 

وارد مغز میشود ، “فردا مهمان دارم” ، 

ولی توقف با خودت است ، میتوانی توقف نکنی 

••وقتی آمد “راست میگوید ها ، مهمان داریم ، سالادش چه طور باشد ، به کدام مهمانخانه بگویم ، چطور باشد ..”
🔹••ایشان می فرمودند که اینها که بی اختیار می آید مضر نیست ••••

اما توقف دست ماست ، آنجا دیگر فکرت را عوض کن و ادامه نده •••
 بعضیها روی فکری که می آید متوقف میشوند

مثلا “من فردا بروم پیش فلان کس پول قرض بگیرم” ،،،،،

خب این می آید ، [روی فکر متوقف میشود] 

یکوقت میبیند دارد میگوید

 السلام علیکم ،،،،،،،، 

در دفتر این آقا است ! 

دارد برایش چک مینویسد ، همه نمازش شد همین ، این نشد••••
••• یادتان باشد آیت الله بهجت درباره حضور قلب در نماز میفرمایند •••

•••ورود دست ما نیست اما توقف در اختیار ماست•••

 نظر دهید »

تلنگر

13 اسفند 1395 توسط طيبه عليوردي لو

یـــــــــــک تلنـــــــــــگر 
امروز بی عقلی در دنیا و جامعه شایع شده است. در کتاب ثبت رکورد گینس، به موارد عجیبی برخورد میکنیم. که در واقع برخی از این ها، نه کاربردی دارند و نه اهمیتی!!و این جاهلیت مدرن است.
فردی برای اینکه تعداد لایک بیشتری جمع کند، حاضر است دست به حیوانی ترین کارها بزند. واقعا لایک چند نفر را که حتی نمیشناسید انقدر اهمیت دارد؟؟

این فرهنگ تبرج است که در آخرالزمان بارز شده است و همه، میل به دیده شدن دارند.قرآن هم به آن اشاره کرده است: ” وَ لا تَبَرَجْنَ تَبَرُّجَ جاهِلیّة الاولی ” مثل تبرج جاهلیت اول خودتان را اینگونه نمایان نکنید.
یکی از ویژگی های جاهلیت زمان پیامبر و قبل از ایشان، میل بیش از اندازه مردم به دیده شدن بود. که اکنون مدرن تر آن جلو چشم ماست. 
استاد رائفی پور

تلنگر

آخرالزمان

 نظر دهید »
11 اسفند 1395 توسط طيبه عليوردي لو

‍آرام بخوابید مردم شهر!

دیگر نه بانگِ شیون و گریه ى فاطمه مى‌آید؛

نه صداى “عَجِّل وَفاتى سَریعا"!…
حالا گوشه ى خانه

على سر به دیوار گذاشته و

به جاى هق هق گریه، شانه هایش تکان مى‌خورد

و حسنین(علیهم السلام)، دست به گیسوانى مى‌زنند

که مادر شانه کرده!…
🔳▫️ مادرى که حالا آرام گرفته است و به دیدار رسول خدا پَر کشیده!…
آرام بخوابید مردم شهر!

حالا گوشه ى خانه

دخترکى چادر به سَر کرده و پیراهنى را در آغوش

مى گیرد!…
و فکر مى کند: شـــــاید دوباره…
فاطمیه

آجرک_الله_بقیه_الله

شهادت_بانوی_دو_عالم_تسلیت

 نظر دهید »
11 اسفند 1395 توسط طيبه عليوردي لو

#خاطره_شهدا 
مکاشفه شهیدعبدالحسین_برونسی با_حضرت_زهرا_( س )
شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. 

سید کاظم حسینی میگه : 

من معاون شهید برونسی بودم،

 اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن،

 یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و

 همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده 

رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، 

میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد…
بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ،

 پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، 

ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: 

سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ 

گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن،

 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، 

بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن 

عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟

گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین.
گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،

بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن،

 گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی

 نمی بینم 

گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن.

می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.

تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا،

گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم 
چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود 

و می گفت یا زهرا مدد 

 نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.
قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده 

اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم

40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن.
شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، 

به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی،

 تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟

 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟
گفت سید کاظم دست از سرم بردار!

گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم،

گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی

 گفتم باشه!

 گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم 

به من گفت چی شده؟
گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟

گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ایشالا تانک منفجر میشه و 

شما ان شاء ا… پیروز میشی

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

یا زهراسلام الله علیها

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهادت ها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس